داستان ابراهیم و پسر وعده شده
حضرت ابراهیم فرمان خدا برای قربانی کردن پسرش را اطاعت کرد. خدا قوچی را به عنوان جایگزین فراهم کرد، و ایمان و فرمانبرداری ابراهیم را پاداش داد.
متن ویدیو:
روزی که پسر بزرگ شد، خداوند ابراهیم را صدا زد و به او گفت: "پسری را که دوست داری بردار و به کوهی که به تو نشان خواهم داد برو و او را قربانی کن و به من هدیه کن." فردای آن روز، ابراهیم زود از خواب بیدار شد و الاغ و چوب و پسرش و خادمانش را گرفت و به راه افتادند.
روز سوم کوهی را دید که خداوند به او نشان داد، پس به بندگانش گفت: "اینجا بمان تا من و پسر برای عبادت به کوه برویم و سپس برگردیم." همانطور که آنها بالا میرفتند، پسرش پرسید: "بابا، هیزم اینجاست و آتش اینجاست، اما گوسفندی که برای خدا قربانی میکنی کجاست؟" ابراهیم به او پاسخ داد: "پسرم خدا تأمین خواهد کرد."
وقتی به آنجا رسیدند، ابراهیم هیزم را آماده کرد، پسرش را بست و روی هیزم گذاشت. چاقویی برداشت تا او را قربانی کند. ناگهان صدای خدا را شنید که از طریق فرشتهای با او صحبت میکرد و او را از آسمان میخواند: "ابراهیم، ابراهیم، دستت را بر او مگذار و آزارش مکن، زیرا اکنون میدانم که تو از خدا میترسی و پسرت را از من دریغ نمیکنی."
ابراهیم برگشت و گوسفندی را دید که شاخههایش در درخت گیر کرده بود، او را گرفت و به جای پسرش روی هیزم گذاشت و قربانی کرد. و آن مکان را نامید: "خدا روزی می دهد." فرشته دوباره او را صدا زد و گفت: "چون پسرت را از من دریغ نکردی، تو را برکت خواهم داد و نسلت را به اندازه ستارگان آسمان و دانههای شن زیاد خواهم کرد و چون از من اطاعت کردی، از طریق نسل تو برکت همه ملتهای جهان را خواهم داد."
ابراهیم و پسرش از کوه پایین آمدند و خادمان و الاغ را گرفتند و از جایی که آمدند برگشتند.