در گریبان غوطه خوردم رَستَم از آشوبِ دهر
کشتیام میبُرد توفان لنگرم آمد به یاد [۱]
۲۲ در یکی از آن روزها عیسی با شاگردان خود سوار قایق شد و به آنان فرمود:
«به طرف دیگر دریا برویم.» آنها به راه افتادند.
۲۳ و وقتی قایق در حرکت بود عیسی به خواب رفت. در این وقت توفان سختی در دریا پدید آمد. آب، قایق را پر میساخت و آنان در خطر بزرگی افتاده بودند.
۲۴ پیش او رفتند و بیدارش کرده گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده که ما از بین برویم.» او از خواب برخاست و با تندی به باد و آبهای توفانی فرمان سکوت داد. توفان فرو نشست و همه جا آرام شد.
۲۵ از آنان پرسید: «ایمان تان کجاست؟» آنان با حالت ترس و تعجب به یکدیگر میگفتند: «این مرد کیست که به باد و آب فرمان میدهد و آنها از او اطاعت میکنند؟»[۲]
Comments