top of page

بر شاگردانِ مسیح چی گذشت؟


توما معروف به دوقلو یا شکاک

بخش دوم

توما معروف به دوقلو یا شکاک


 

آن اندازهٔ که تاریخِ مسیحیت از فعالیت های توما اطلاعات در دست دارد از شاگردان دیگر مسیح ندارد. نام او در تاریخچۀ سرزمین های متعددی آورده شده است. از شمال و جنوب گرفته تا سرزمین های در شرق و غرب.

به راستی این شاگرد که روزی به مسیحِ قیام کرده شک داشت، چگونه شک و تردید خود را تماماً به کناری گذاشت و فرمان استادش را «تا دور افتاده ترین نقطۀ عالم شاهدان خواهید بود» را آویزۀ گوش خود ساخت؟


چهار بار نام توما در نوشتجات انجیل قید می‌گردد. اولین بار به عنوان دوازده شاگرد انتخاب شده، دومین بار زمانی است که خبر بیماری ایلعازر را می‌شنوند و عیسی مسیح به شاگردان می‌فرماید: «دوست ما ایلعازر خوابیده است. اما من می‌روم تا او را بیدار کنم.» شاگردان عمق مفهوم عبارت مسیح را درک نمی‌کنند که او از مرگ ایلعازر سخن می‌گفت و معجزۀ عظیمی در شرف انجام بود. از اینرو عیسی مسیح به شاگردان گیج و سر در گم می‌فرماید: «به خاطر شما خوشحالم که آنجا نبودم چون حالا می‌توانید ایمان بیاورید. بیایید پیش او برویم.»


اینجا عبارتی از دهان توما بیرون می‌آید که یوحنا به یاد نمی‌آورد کسی، حتی خود مسیح در مقابلش عکس‌العملی نشان داده باشد. توما می‌گوید: «بیایید ما هم برویم تا با او بمیریم.»[1] آنچه توما می‌گوید می‌توانست دو معنا دهد: بیایید برویم تا با ایلعازر بمیریم. بیایید برویم با مسیح بمیریم. در هر دو صورت و با هر دو برداشت ما یقین و عزم راسخ را در آن نمی‌بینیم. تنها حرفی زده شده است. از این رو کسی حتی خود مسیح به جملۀ توما پاسخی نمی‌دهد.


این برداشت بنده با جملۀ دوم توما در همین انجیل به روایت یوحنا تایید می‌گردد، وقتی در شب آخر عیسی مسیح به شاگردان علناً عنوان می‌کند که او باید آنان را ترک کند و به نزد پدر برود. توما گویی سراسیمه و نگران از مسیح می‌پرسد: «ای خداوند، ما نمی‌دانیم تو به کجا می‌روی، پس چگونه می‌توانیم راه را بدانیم؟»[2] که اینجا عیسی مسیح آسمان را باز می‌کند و راز عظیم الهی خود را بر تن ها و گوش های زمینی حک می‌کند:» من راه و راستی و حیات هستم، هیچکس جزء به وسیلۀ من نزد پدر نمی‌آید.» برای توما آن شب به شبی پر از سوال و ابهام تمام شد. به خصوص که به دستگیری استادش و فرار تک، تک شاگردان، از جمله خود او خاتمه یافت. اما سه روز بعد همه چیز سیمای غریب تر به خود گرفت. طوری که او نیز به همراهٔ ده شاگرد دیگر مورد سرزنش عیسی قیام کرده از مرگ قرار گرفت که شهادت زنده شدن او را توسط زنان، باور نکرده بودند.[3]


عیسی قیام کرده آن روز حتی دست ها و پاهای سوراخ شده اش را به شاگردان نشان داد تا به قیام او یقین داشته


باشند و شک نکنند.[4] اما گویا توما آن روز با جمع شاگردان نبود. پس وقتی او آمد و از شاگردان آنچه را که شنیده و دیده بودند را شنید. سراپا گم شد! عصبانی شد! دیگر نمی‌توانست بیش از آن را قبول کند. برای او مسیح مرده بود. درک قیام او همچون درک راۀ مسیح برای او مشکل بود و عیسی مسیح پر از فیض و مهر، گویی به فریاد دلِ تشنه و گرسنۀ توما می‌رسد. او را از شکی سوزنده و ویرانگر برای همیشه رهایی می‌دهد. شاهدانِ آن روز برای ما نوشته اند: « یکی از دوازده شاگرد یعنی توما که به معنی دوقلو (دوگانگی) است موقعی که عیسی آمد با آنها نبود. پس وقتی که سایر شاگردان به او گفتند: « ما خداوند را دیده ایم.» او گفت: « من تا جای میخ ها را در دستش نبینم و تا انگشت خود را در جای میخ ها و دستم را در پهلویش نگذارم باور نخواهم کرد.»[5]


شک توما، شک انسان امروزی است! عیسی مسیح یک بار دیگر، اما این بار گویی تنها برای توما ظاهر می‌گردد و رو به او می‌فرماید: «انگشت خود را به اینجا بیاور، دست های مرا ببین، دست خود را به پهلوی من بگذار و دیگر بی ایمان نباش، بلکه ایمان داشته باش.» ناگهان توما گویی به زانو در می‌آید و ناله می‌کند:» ای خداوند من و ای خدای من.» سپس عیسی خداوند جملهٔ را به توما می‌گوید که نه تنها به توما فرمود بلکه به توما های دنیای فردا. «آیا تو به خاطر اینکه مرا دیده ای ایمان آورده ای؟ خوشا به حال کسانی که مرا ندیده اند و ایمان می‌آورند.»[6]


بعد از صعود مسیح به آسمان، دیگر هرگز کسی توما را در اورشلیم ندید. توما گویی شک و تردید خود را به خداوندی و تنها «راه و راستی و حیات « بودن مسیح تماماً به کناری گذاشت و رفت تا فرمان استاد و نجات دهنده اش را به دورافتاده ترین نقاط دنیا ببرد. او به شمال و جنوب اسرائیل مسافرت نمود و از بابل (عراق فعلی) گرفته تا ایران و از ایران تا جنوبی ترین نقطۀ  سرزمین هندوستان.


او حتی حدود رساندن مژدۀ نجات مسیح را به دور از مرز های تسلط روم برد. گامی بی نهایت خطرناک و نا امن در دنیای آن روز. امروزه سرزمین های متعدد و فراوانی است که در تاریخ خود از حضور توما و فعالیت های او ذکر کرده اند. باستان شناسان و سیاحان پرتغالی از اسناد و نوشتجات گوناگونی سخن گفته ‌اند که در سرزمین های گوناگون، توما را به عنوان « تومای مقدس» نامیده اند. ذکر ارتباط این تنها شاگردِ مسیح و نام او برای رساندن مژدۀ نجات استاد و خداوندش به سرزمین های جنوبی هندوستان قابل اهمیت  است.


شاهدان بسیاری از سرانجام زنده‌گی این شاگرد نوشته اند که او در حوالی سالهای ۷۰ میلادی گرفتار گروهی از کاهنان هندو گردید که به پیغام نجات او اهمیت ندادند. می‌گویند او را ابتدا در کورۀ آتش سوزانده سپس با نیزه کشتند. مقبرۀ توما امروز در شهر مایلاپور، در جنوب هندوستان، مورد زیارت زائران مسیحی می‌باشد.


(کتاب شهیدان صفحات 33–35 نوشتۀ جان  فاکس)


 

[1] انجیل شریف، یوحنا ۱۱: ۱۱ - ۱۶

[2] انجیل شریف، یوحنا ۱۴: ۵ - ۶

[3] انجیل شریف،  مرقس ۱۶: ۱۴

[4] انجیل شریف، لوقا ۲۴: ۳۸

[5] انجیل شریف، یوحنا ۲۰: ۲۴ - ۲۵

[6] انجیل شریف، یوحنا ۲۰: ۲۹

2 views0 comments

Recent Posts

See All

Comentarios


bottom of page