قمست اول
اگر الهیات ماموریتِ ویژهٔ کلیسا است و این ماموریت عبارت از تفکر و گفتگو عمیق در مورد کلام خداست[1]، سوال این است که کلیسای افغانستان چطور میتواند در این ماموریت سهیم باشد؟ کدام یک از سوالاتِ الهیاتی به عنوانِ سوالات اساسی و بنیادی برای کلیسای افغانستان به شمار میرود؟ ما میتوانیم تمام این سوالات اساسی را زیر پنج عنوان دستهبندی کنیم:
تفسیر کلام خدا، تحلیل کلام خدا، تجلیل کلام خدا، تعلیم کلام خدا، و تقسیم کلام خدا.
در ادامهٔ این مقاله، بر تفسیر کلام خدا غور نموده و در مورد چهار موضوع دیگر، در شمارههای بعدی این مجله تمرکز خواهیم کرد.
اما در ابتدا، دو مسئلهٔ مهم را میخواهم در نظر بگیریم:
اول، در علم الهیات، تنها کلام خدا پاسخ کامل و مطلق به هر گونه سوال است. بنابراین، این مقاله پاسخ مطلق به این سوالات نیست بلکه آغاز یک گفتگو در میان متفکرین و الهیدانان مسیحی افغان در مورد این موضوعات است. اگر ما افغانها میخواهیم نسبت به ماموریت خود، در رابطه به الهیات مسیحی، جدی باشیم، باید بدانیم که چه موضوعاتی را مد نظر قرار بدهیم و از چه سوالاتی شروع کنیم.
دوم، این ماموریت کاری نیست که در یک روز، یا ماه، یا سال، و حتی در صد سال آینده به پایان برسد. تا زمان برگشت عیسی مسیح، کلیسا مسیح باید بارها به این سوالات بازگردد و هر نسل باید هدایای فکری خود را به خداوند تقدیم کند. این مقاله هم یک هدیهٔ ناچیز و زحمتِ عشق برای منجی زیبا ماست. امیدوار هستم که هموطنان عزیزم کمیهای را که در این نوشتهها میبینند، با محبت و هدیه فکری خود تکمیل نمایند تا کلیسای افغانستان صادقانه بتواند بگوید که خداوند خدای خود را با تمام دل، تمام جان، تمام قدرت، و تمام فکر دوست دارد.[2] حال به موضوع اصلی که تفسیر کلام خدا است بر میگردیم.
تفسیر کلام خدا
کلام خدا مرجع اولیهٔ تمام الهیات مسیحی است.[3] اما این هم یک واقعیت است که برای درک معانی کلام خدا به تفسیر درست نیازمند هستیم. در تاریخ مسیحیت، طریقههای مختلف برای تفسیر کتاب مقدس وجود دارد. اینها چند نمونهٔ از رویکردهای متفاوتِ تفسیر کتاب مقدس میباشند:[4]
۱. تفسیر تحتاللفظی یا تاریخی:
این رویکرد به تفسیر متن کلام خدا به شکل طبیعی و خوانش مستقیم آن، با تمرکز بر بافت تاریخی و فرهنگی آن، میپردازد. تاکید این تفسیر بر درک معنی اصلی متن کلام خدا است.[5]
۲. تفسیر تمثیلی:[6]
این روش در جستجوی معانی عمیقتر و نمادین برخی از متون کلام خدا است. ریشههای این نوع تفسیر به مفسرین یهودی مانند فیلون بر میگردد.[7] بعداً، این روشِ تفسیر توسط الهیدانانی چون اوریجن و آگستین در مسیحیت متداول شد.
یک مثال جالب این شیوه تفسیر را در موعظهٔ آگستین میبینیم. او در این موعظه به بررسی نابودی اسبهای فرعون که به دنبال موسی و قوم بنی اسرائیل بودند میپردازد. آگستین آیتِ «[خدا] اسبها و سوارانش را در بحر انداخت» (خروج ۱:۱۵) را اینگونه تفسیر میکند: «خدا گناهان گذشته ما را که به دنبال ما بودند و به ما فشار میآوردند در آب تعمید غرق کرده و از بین برده است. ارواح پلید، همچون سواران اسب بر تاریکیهای زندهگی و دلهای ما حکمرانی میکردند و ما را به اراده خود به سمت شر میکشیدند. به همین دلیل است که [پولُس] رسول آنها را «قدرتهای حاکم بر این دنیای تاریک» مینامد (افسسیان ۱۲:۶). چون ما از شر تمام اینها رهایی یافتهایم، گویا از بحیره سرخ عبور کردهایم (حتی نامِ بحیره سرخ از برای سرخ بودن خون مسیحِ مصلوب شده، که ما را تقدیس کرده است، سرخ خوانده میشود)، نباید دوباره خواهش برگشت به مصر را در قلبهای خود پرورش بدهیم، بلکه باید با مسیح که محافظ و پیشوای ما است از میان تمام آزمایشات و وسوسههای که مانند بیابان در پیش روی ماست عبور کنیم تا به ملکوت آسمانی برسیم.»[8]
بنابراین، این شیوه تفسیر در جستجوی معانی عمیقتر و نمادین متن است. به طور واضح میبینیم که آگستین داستان دنبال کردن اسبهای فرعون را به عنوان یک تمثیل روحانی تفسیر میکند. در تفسیر آگستین، مصر نشانهٔ از سرزمین گناه است. اسبها نمادهای هستند که گناه را به تصویر میکشند، گناهی که به دنبال ما بود و قصد نابودی ما را داشت. سواران اسبها مشابه به ارواح پلیدی هستند که بر قلبهای ما حکمرانی میکردند. بحیرهٔ سرخ نمادی از خون عیسی مسیح است. بیابانی که پیش روی قوم بنی اسرائیل قرار داشت، نمادی از زندهگی ما و شما است که از میان آزمایشات و وسوسههایش باید عبور کنیم تا به ملکوت آسمانی برسیم. این تفسیر تمثیلی و یا نمادین کلام خدا است.
۳. تفسیر روحانی:[9]
این رویکرد معانی متن کلام خدا را در تفسیر روحانی و آخرالزمانی[10] میبیند.
به عنوان مثال، گریگوری اهل نیسا[11] غزلِ غزلهای سلیمان را به شکل روحانی و آخرالزمانی تفسیر میکند. گریگوری، بر اساس تفسیرِ، رومیان فصل ۷ آیت ۱۴، میگوید: «وقتی [پولُس] رسول عظیم میگوید که «شریعت روحانی است»، شریعت شامل روایات تاریخی [کلام خدا] هم میباشد، چرا که همه الهام خدا برای کسانی که آن را میخوانند «شریعت» است. کتاب مقدس نه تنها از طریق دستورات صریح، بلکه از طریق روایات تاریخی، تعالیمی را ارایه میدهد که کسانی را که به دقت به آن توجه میکنند، به سوی درک اسرار خدا و به سمت زندهگی پاک راهنمایی میکند.»[12] پس، زمانی که ما داستانها و روایات تاریخی را به طور روحانی آن تفسیر کنیم، آن وقت است که از آنها بهره میبریم و درک میکنیم که شریعت روحانی است و برای ما نوشته شده است.[13] گریگوری میافزاید، اگر این روایات را به این شکل تفسیر نکنیم، آنگه خواهیم دانست که «شریعت... انسان را به مرگ میکشاند.»[14]
به طور مثال، او میپرسد که از خواندن داستان زنا و قتل داود پادشاه[15] چی بهرهٔ میبریم؟ و اگر چنین روایاتِ کلام خدا را فقط به عنوان یک حادثه تاریخی بخوانیم، چگونه آنها ما را به زندهگی با تقوا هدایت میکنند؟ اما، او ادامه میدهد، «اگر یک تفسیری غیر قابل انکار یافت شود که نشان بدهد که این رویدادها بخشی از تاریخ روحانی و رستگاری ماست، آنگاه سخن پولُس رسول صادق است که «شریعت میکُشد» (زیرا شامل نمونههای از بدکاری است)، "اما روح زندهگی میبخشد" (زیرا معنایی ناسازگار را به مفاهیم الهیتر و روحانی آن منتقل میکند).[16] و در نتیجه، تفسیر روحانی کلام خدا ما را کمک میکند که معنی درست آن را درک کنیم.
گریگوری بر این اساس غزلِ غزلهای سلیمان را به طور روحانی تفسیر میکند. او در موعظهٔ ششم کتاب موعظههای خود در مورد غزلِ غزلها، ارتباط بین معشوق و معشوقه را به ارتباط مسیح و کلیسای او تفسیر میکند. به گفتهٔ گریگوری، همانطور که معشوقه مشتاق وصال با معشوق خود است، کلیسا نیز مشتاق وصال با مسیح است و این وصال در بازگشت مسیح به طور روحانی تکمیل میگردد.[17] بنابراین، برای گریگوری، تفسیر روحانی معنیِ عمیقتر غزلِ غزلهای سلیمان را برای ما آشکار میسازد.
۴. تفسیر لیبرال:[18]
منشأ این روش تفسیر را در جنبشهای که به دنبالِ اثباتِ اعتبار کلام خدا در جهان مدرن، عالم علم، منطق، و عقل گرایی، استند پیدا میکنیم. چون این طرز تفکر کلام خدا را داری اقتدار کامل نمیشمارد و ایمان را کمتر از عقل ارزشمند میداند، و بنابراین، مبنای ایمان را بر «تجربهٔ مشترک بشری و تفسیر آن را به شیوههای که در جهانبینی مدرن معنادار»[19] است بنا میکند. در نتیجه، این شیوه تفسیر، کلام خدا را فقط افسانههای میپندارد که پندهای خوبی برای ما دارد لیکن هر نوع ادعای پیشگویی، معجزهها، و یا حتی اقتدار فراطبیعی کلام خدا را رد میکند.
۵. تفسیر پوستمدرن:
این رویکرد تفسیری هر گونه ادعا به دستیابی حقیقتِ مطلق را رد میکند. بر اساس این دیدگاه، هیچ جهانبینی، یا علم، یا داستان، و یا تفسیر، چی طبیعی یا فراطبیعی، نمیتواند به حقیقتِ ثابت و با اقتدار دسترسی پیدا کند. هر ادعا نسبی است و هر تفسیر تنها یک نظریه میباشد. همچنان، حتی دستیابی به معنی اصیل یک متن یا رسیدن به نظر واقعی و مقصد نویسندهاش ناممکن است. در این طرز تفکر، خواننده است که متن را معنی میبخشد. این تئوری به نام «مرگ مؤلف»[20] شناخته میشود . بنابراین، در این دیدگاه، هر فرد تفسیرِ مخصوص به خود را دارد. هیچ تفسیر یا شیوه تفسیری «درست» یا «اشتباه» نیست. همه تفسیرها فقط نظریههای مختلف استند.
به جز از اینها شیوههای تفسیر دیگری نیز وجود دارند مانند: تفسیر تاریخی و انتقادی[21]، نشانهشناسی یا نمونهشناسی[22]، تفسیر کاربردی، و غیره. برخی از این روشها، مانند تفسیر لیبرال و یا پوستمدرن، واضح است که نمیتوانند تفاسیر درست باشند، زیرا یک کلیسا که پایه و اساس خود را بر تعالیمِ انبیا و رسولان قرار میدهد[23]، باید کلام خدا را به طور جدی در نظر بگیرد. تفسیری که حقیقت را رد میکند، در حقیقت، عیسی مسیح را که «راه، حقیقت، و حیات»[24] است رد میکند. تفسیری که میخواهد الهیات را بر بنیاد عقل و منطق بنا کند و هر ادعای فراطبیعی را یک پیش فرضیهٔ اشتباه میپندارد، ناگزیر است که تولد عیسی مسیح را از یک دختر باکره، معجزههای گوناگون او را، و حتی رستاخیز او را از مرگ رد کند؛ و بدون رستاخیز مسیح، انجیلی وجود ندارد. بنابراین، به آسانی میتوانیم تفاسیرِ مثل لیبرال و یا پوستمدرن را به عنوان تفاسیرِ جالب اما نادرست و بدعتگونه رد کنیم.
پس، سوال اصلی برای کلیسای افغانستان در زمینهٔ تفسیر کلام خدا این است: ما چگونه میتوانیم کلام خدا را به طور درست و با وفاداریِ کامل تفسیر کنیم؟ چگونه داستانهای عهد عتیق و عهد جدید را درک کنیم؟ کدام روشهای تفسیر باید به کار گرفته شوند و برای این منظور، کدام منابع مانند کتابها، مجلههای پژوهشی و الهیاتی، تعالیم، و دورههای آموزشی نیاز به ترجمه دارند؟ همچنان، در میان افغانها، چی کسانی هستند که میتوانند در تفسیر درست کلام خدا شروع به کار کنند؟ در طی پنج، ده، و یا بیست سال آینده، کلیسای افغانستان چگونه در تفسیرِ دقیق و صحیح رشد خواهد کرد؟ بدون تفسیرِ صحیح، نه تحلیل درستی وجود خواهد داشت و نه تعلیم درست. تفسیرِ کلام خدا پایه اساسی در الهیات میباشد، و بنابراین، موضوعِ تفسیرِ کلام خدا یکی از سوالاتِ کلیدی و بنیادی برای کلیسای افغانستان میباشد.
در شمارهٔ بعدی مجلهٔ نورِ حقیقت، به سوال اساسیِ دوم برای کلیسای افغانستان که مربوط به تحلیل کلام خدا است، خواهیم پرداخت.
تا به آن وقت، در فیض و برکت خداوند باشید!
[1] افغان، سمیر. (۲۰۲۳). الهیاتِ مسیحی افغانستان. نورِ حقیقت، شماره ۱، صفحهٔ ۱۰-۱۱.
[2] انجیل شریف، لوقا ۲۷:۱۰
[3] افغان، سمیر. (۲۰۲۳). الهیات چیست و به چی درد میخورد؟ نورِ حقیقت، شماره ۱، صفحه ۶.
[4] الستر مکگراث راجع به تاریخ و شیوههای مختلف تفسیر کتاب مقدس بسیار نکات عالی را در کتاب «درآمدی بر الهیات مسیحی» ذکر کرده است:
مکگراث، الیستر. (۲۰۱۲). درآمدی بر الهیات مسیحی (عیسی دیباج، مترجم). انتشارات ایلام. صفحه ۲۰۵-۲۱۱.
[5] ولیام کلاین و همکاران در کتاب «معرفی تفسیر کتاب مقدس» نمونه از این شیوه تفسیر میباشد:
Klein, W. W., Blomberg, C. L., & Hubbard, R. L. (2017). Introduction to Biblical Interpretation. Zondervan. p. 21.
[6] Allegorical Interpretation
[7] ولیام کلاین و همکاران، ۲۰۱۷. صفحه ۲۶.
[8] Saint Augustine. (1993). Sermons: On the Liturgical Seasons (184-229Z) (E. Hill, Trans., J. E. Rotelle, Ed.; Vol. Part III/ Vol. 6, Ser. The Works of Saint Augustine: A translation for the 21st Century). New City Press. p. 227
(ترجمهٔ دری از سمیر افغان)
[9] آناگوجیکل یا Anagogical
[10] Scatological and Spiritual
[11] Gregory of Nyssa
[12] Nyssa, G. (2012). Homilies on the Song of Songs (R. A. Norris, Trans.). Society of Biblical Literature. p. 5
[13] رسالهٔ اول قرنتیان ۹: ۹-۱۰
[14] رسالهٔ دوم قرنتیان ۳: ۶
[15] کتاب دوم پادشاهان فصل ۱۱
[16] نیسا، گریگوری (۲۰۱۲)، صفحه ۷. (این متن را خودم ترجمه کردم. - سمیر أفغان)
[17] نیسا، گریگوری (۲۰۱۲)، صفحه ۱۹۳.
[18] Liberal Interpretation
[19] McGrath, Alister E. Historical Theology: An Introduction to the History of Christian Thought
John Wiley Et Sons, 2013. p. 196.
(ترجمهٔ دری از سمیر افغان
[20] این طرز تفکر در فلسفهٔ کانتینتال توسط میشل فوکو (Michel Foucault) مشهور گشت. اما رولند بارتث ((Roland Barthes با نوشتن یک مقاله به عنوان «The Death of the Author» یا «مرگ مؤلف» این تئوری را شکل داد:
Gallix, A. (2018, February 22). In theory: The Death of the Author. The Guardian. https://www.theguardian.com/books/booksblog/2010/jan/13/death-of-the-author.
[21] Historical-Critical Interpretation
[22] Typological
[23] رسالهٔ افسسیان ۲۰:۲
[24] انجیل شریف، یوحنا ۶:۱۴
Comments